۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

دیر زمانی به انتظار گاییده شدن

با دست راستش گردنم را گرفت و لب هاش رو فشار داد رو لب هام . و با دست چپش محکم بغلم کرد و خم شد رویم .داخل بازوهای قدرتمندش هیچ اختیاری نداشتم و حتی نمی خواستم داشته باشم .دستش لغزید روی پستانم و باعث شد ناخودآگاه دهانم باز شود و آه بکشم ، زبانش را آرامش داخل دهانم فرو کرد و چرخاند و بیرون کشید .دیگر هیچ دفاعی نداشتم و تنم داشت در آتش شهوت می سوخت.سه سال خیلی بود که حتی به یک مرد دست هم نزنم.

صورتش را از صورتم دور تر گرفت و جدی نگاهم کرد .حس گنجشگ ترسیده ای را داشتم در دستان  گرم یک کودک .چشمهایم رو بوسید و بعد هم پیشانیم و سپس دوباره آرام لب هایش را روی لب هایم گذاشت . زبانم را روی لب هایش کشیدم و ذاخل دهانش فرو کردم.انگار هزاران سال بود که طعم گس دهان یک مرد را نچشیده باشم یا انگار همین دیروز بوده آخرین بار؟! شالم  روی پشت گردنی صندلی ماشین افتاده بود.صورتش را روی گردنم گذاشت و لب هایش را کشید روی ترقوه ام و من چقدر نسب به این کار حساسم. همانطور که رویم بود دست چپش به کنار صندلیم رفت و صندلیم به آرامی تا ته خوابید و عقب رفت و باعث شد بتواند کاملا رویم دراز بکشد و من هم انگار که روی تخت خواب باشم کاملن به فعل کشیده شوم. نمی ترسیدم که کجاییم یا کسی بیاید . بیست دقیقه پیش با ماشینش آمده بودیم توی این جاده ی خاکی کنار شهر لابه لای درخت ها پارک کرده بود و شروع کرده بود به سیگار کشیدن و حالا داشت دکمه های مانتوم را آرام آرام باز می کرد .مانتو که خیس از عرق شده بود را از تنم بیرون کشید.خجالت می کشیدم که انقدر عرق کرده بودم و همه جایم خیس بود؛اما چاره ای نداشتم .با این که کولر ماشین را تازه خاموش کرده بودم هوا تا سر حد مرگ داغ بود و منِ کوره ی شهوت یک مرد حشری را روی خودم داشتم که تکان می خورد و سخت فشارم می داد. برجستگی جلوی شلوارش فشرده می شد به روی ران هایم و توی دلم خالی می شد که قرار است آن کیر بزرگ و داغ داخلم فرو برود . هم از لذت پر می شدم و هم از ترس این که بعد از سه سال سکس نداشتن این مرد می توانست مثل یک عروسک پارچه ای پاره پاره ام پاکند. تاپ  و سوتینم را باهم بالا داد و نگاه کرد به پستان هایم که به نظر خودم مظلوم و متعجب بودند و با دست های قدرتمندش گرفتشان و صورتش را رو ی پستان چپم گذاشت و مکید .شورتم حالا واقعا خیس خیس بود و مطمئن بودم که  خیسی اش حتی از روی شلوار جینم مشخص است . پستان هایم را میک می زد ومن از لذت دیوانه وار به دور خودم می پیچیدم و دستم را روی موهای کوتاهش می کشیدم و هی نفسم در سینه حبس می شد و کُسم ترشح بیشتری بیرون می داد و وقتی کیرش را می فشرد روی آن صدا می شکست داخل گلویم ...انگار که بروم تا مرض ارگاسم شدن.


دست کشیدم به تنش و گفتم :
_بلوزت....
خودش را عقب داد و با کمک من بلوزش را بیرون آورد .دست گذاشتم روی سینه عضلانی و مردانه اش و کشیدم به سمت شکمش و خیره شدم به برجستگی شلوارش . زیپ شلورام را سریع باز کرد و دست کرد داخل شورتم. انگار که برق گرفته باشدم.چقدر دست مردها خوب است و من این را فراموش کرده بودم.دست های بزرگ ،گرم و قدرتمندشان که از خیال هم فراتر بودند.انگشتش را لای کسم کشید و تاژکم را فشار داد .با هرحرکتش انگار برق فشار قوی بهم متصل می کردند ؛ از جا می پریدم و با نیروی بدنش سرجایم میخکوب می شدم.نتوانستم تحمل کنم ...دستم را گذاشتم روی کیرش که داشت شلوارش را پاره می کرد .انگار این رمزی بود که باید بیان می شد برای دیوانه کردنش. سریع دو دستش را دور شانه هایم گذات و مثل به عروسک بی دفاع به پشت چرخاندم . احساس بی دفاعی و مفعول بودن بیشتری گریبان گیرم شد.هی می خواستم از سر شانه ببینم دارد چه کار می کند . شلوار و شرتم را با این که خیلی تنگ بودند با یک حرکت  تا زانوهایم پایین کشید .ناخودآگاه جیغ کوتاهی زدم.حس دختر پانزده ساله ای را داشتم که قرار است دخترانگیش را در زیرزمینی تاریک جابگذارد.هیجان داشت خفه ام می کرد؛ ترکیبی از ترس و هیجان .ران هایم را به هم فشرده بودم و هی وول می خوردم و سعی می کردم عقب را نگاه کنم ببینم چه می کند که با کف دست محکم زد روی کپل خیس از عرقم که سوزشی عجیب داشت و باعث شد باز جیغ بزنم.دکمه های جینش باز کرد و تا زانویش پایین کشید.شورت سفید رنگش داشت پاره می شد .می خواستم کیرش را ببینم که خوابید روم و محکم بغلم کرد و گردنم را گاز گرفت.همین را می خواستم ... که تنِ داغ و قدرتمندش باز بیاید رویم . کیرش که آخته و  آتشناک افتاده بود بین کپل های به هم فشرده ام  و سعی می کرد راه باز کند را با تمام وجود حس می کردم. داخل گوشم آرام زمزمه می کرد و گوشم را می خورد .دست انداخت زیر شکمم و کونم را بالا آورد .سر کیرش را روی سوراخ کسم حس می کردم.نفسم به شماره افتاده بود و نمی دانم چرا انقدر می ترسیدم.تو گوشم زمزمه کرد :
_کست خیسه خیسه
و فشار داد داخلم !انگار که همه ی صداها متوقف شدند و سکوتی عجیب پدید آمد که در خلا اش چیزی بزرگ و داغ بدنم را می شکافت و فرو می رفت.حس های متفاوتی از تمام این سی و دو سال زندگیم را باز تجربه کردم و خاطراتی به نهایت شفاف و حس شدنی. کیرش تا ته درونم رفت ،پاره ام کرد و متوقف شد و باز با سرعتی رو به فزونی بیرون آمد.
همه ی صداها برگشتند و من باز توی ماشین همکار جدیدم که تازه دو روز بود باهاش آشنا شده بود دراز کشیده بودم و به سختی گاییده می شدم . یک ظهر تابستانی ماه رمضان تخمی بود و من از ترکیبی دیوانه کننده از لذت و درد آه می کشیدم و به خودم می پیچیدم . دستهایش قفل شده بودند به پستانهایم و درحالی که گردنم را می خورد و چیز هایی در گوشم زمزمه می کرد کیرش انگار که خودش جان داشته باشد و بفهمد تا درونم می رفت و بیرون می آمد .ابتدا فکر کردم که زمان دیر می گذرد اما بعد متوجه شدم خیلی وقت است دارد من را می گاید ...داخل کسم داغ شد و سرم به دوران افتاد و ارضا شدم و حس کردم که انقدر ترشح دارم که صندلی ماشین دارد خیس می شود و او همچنان در گوشم به فارسی یا اسپانیایی زمزمه می کرد و من را می کرد .بار دوم و هم ارضا شدم تا یک  دفعه فشارم داد و خر خر کرد و انگار که کار خیلی سختی انجام دهد کیرش را یک دفعه از درونم بیرون کشید .کمر و شانه هایم طوری داغ شدند که حس کردم دارم می سوزم.نای تکان خوردن نداشتم .متوجه شدم شرت و شلوارش را پشت سرم به زور در آن فضای تنگ بالا کشید و تاپ و سوتین من را کشید پایین...بدون اینکه بخواهد آب منی ها را پاک کند!شورتم را بالا کشید  و شلوارم را ارام پام کرد.احساس کثیفی می کردم .اما وقتی برم گرداند و محکم بغلم کرد و سرش را روی سینه ام گذاشت خوشحال بودم که به جای وقت گذاشتن برای تمیزکاری می توانم آغوش بعد از هماغوشی را داشته باشم .



نوشته شده توسط سوسن    8/6/1391


۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

پیدا کردن مجموعه داستان ایروتیک

 زمانی که هنوز آویزون دات کام را هک نکرده بودن تو قسمت خاطرات سکسی یه خانومی یه پست بلند و دنباله دار را آپیدت می کرد با عنوان(خاطرات من از سکس مامان و بابام)که توش شروع کرده بود از کودکی خودش و خواهر بزرگترش و فضولی تو کار مامان و باباش رسیده بود به سکس های نوجوانی . توی داستان پدرش یه دوست تازه به دوران رسیده داشت که پسرش جعفر از اسکل داستان کم کم تبدیل می شد به قهرمان داستان.

نویسنده با اسم مستعار بوسه می نوشت .واقعا دوست دارم اگه کسی خبری از نویسنده داره ،یا می تونه داستان ها را پیدا کنه خبردارم کنه .ممنون می شم .اون مجموعه پست از بهترین نوشته های ایروتیک فارسی موجود بود . پیدا کردنشون کمک بزرگی به ادبیات ماست.

یک نمونه ی داستان های سکسی معمول



یک نمونه ی داستان های سکسی معمول

یه روز رفته بودم خونه ی خالم در زدم دیدم کسی درو باز نمیکنه بعد یهو در به اذن پرودگار باز شد من رفتم تو، دیدم خالم تو حمومه، خالم یه زن سی و دو ساله ی سفید پوست و تپل با سینه های گرده که همه مردا و زنا و بچه های فامیل تو کفشن!
بعد دیدم خالم داره صدام میکنه میگه قادر بیا پشت منُ کیسه بکش بعد منم با خجالت رفتم تو براش کیسه کشیدم گفت نه قادر اینطوری تمیز نمیشه باید منُ بکنی تا پشتم تمیز بشه.
منم شروع کردم به کردنش تعریف از خود نباشه من "مجنونمُ سر به زیر دارم / سی سانت مفید کیر دارم" تازه من کلا یه چیز تو مایه های کویره لوتم آبم اصن نمیاد.
بعد که کارم تموم شد خالم شبیه علامت تعجب شده بود که یه پسر بیست سال از خودش کوچیک تر اینطوری تونسته ارضاش کنه چند دقیقه بعد دختر خالم اومد ما رو اینطوری دید بعد دختر خالمم دیگه گرفتم کردم بعد یه کم گذشت پسر خالم اومد اونم گرفتم کردم بعد شوهر خالم اومد اونم گرفتم کردم یه پیره زنه بود همین طوری داشت از اونجا رد میشد اونم گرفتم کردم!
الان حدودا یک ساله که باهمشون رابطه دارم

.
این داستان واقعی بود.